ببین آخر عاقبت زرنگی چیه...؟!

amstory.mihanblog.com

یه روز صبح روزنامه نگاری داشت می رفت سرکار ولی به خاطر

تصادفی که شده بود توی ترافیک گیر افتاده بود.

اون وقتی دید ترافیکه و سر ساعت به محل کارش نمیرسه تصمیم

گرفت  همینجا کارش رو انجام بده و از تصادف یه خبر داغ تهیه کنه.

جمعیت زیادی دور محوطه تصادف جمع شده بودن و این نشون

میداد یه اتفاق خیلی بدی افتاده!

بنابراین خبرنگار برای رسوندن خودش به محل تصادف فکری کرد و بعد

فریاد زد:

بذارید رد شم... خواهش میکنم بزارید رد شم... من پسرشم! من پسرشم!

ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید فکر میکنید،چی دید ؟!

.......................یه الاغ!!!